جدول جو
جدول جو

معنی گنده فروشی - جستجوی لغت در جدول جو

گنده فروشی
(گَ دَ / دِ فُ)
عمل گنده فروش. رجوع به گنده فروش شود
لغت نامه دهخدا
گنده فروشی
عمل و شغل گنده فروش
تصویری از گنده فروشی
تصویر گنده فروشی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گَ دَ / دِ)
صفت گنده گوش. رجوع به گنده گوش شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ دَ رَ دَ / دِ)
کسی که پیشۀ او فروختن گندم است. فومی. (ملخص اللغات حسن خطیب). حنّاط:
به بازار گندم فروشان درآی
که این جوفروش است و گندم نمای.
سعدی.
که شبلی ز حانوت گندم فروش
به ده برد انبان گندم به دوش.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ / دِ)
کهنه فروش. نجّاد. (زمخشری)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ)
آنکه چیزهای گندیده فروشد
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ / دِ فُ)
عمل خرده فروش. مقابل عمده فروشی.
- کار خرده فروشی، عمل خرده فروشی کردن
لغت نامه دهخدا
(دَ /دِ فُ)
عمل باده فروش. کار فروشندۀ باده.
لغت نامه دهخدا
تصویری از گندم فروش
تصویر گندم فروش
آنکه شغلش فروختن گندم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنده گوشی
تصویر گنده گوشی
گنده گوش بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گندنا فروشی
تصویر گندنا فروشی
شغل گندنا فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمده فروشی
تصویر عمده فروشی
وسپور فروشی عمل عمده فروش، مغازه عمده فروشی مقابل خرده فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرده فروشی
تصویر خرده فروشی
عمل و شغل خرده فروشمقابل عمده فروشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برده فروشی
تصویر برده فروشی
عمل و شغل برده فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنده فروش
تصویر گنده فروش
کسی که چیز های گندیده و فاسد فروشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گندم فروشی
تصویر گندم فروشی
شغل گندم فروش، محلی که در آن گندم فروشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمده فروشی
تصویر عمده فروشی
((~. فُ))
فروش کالا به صورت کلی، مقابل خرده فروشی
فرهنگ فارسی معین
اگر خود را در پرنده فروشی مشاهده کردید و آن پرندگان به شما تعلق نداشتند و حتی نمی توانستید یکی از آن ها را تصاحب کنید موردی پیش می آید که از مشاهده کامروائی دیگران حسرت می خورید همان طور که در مورد پرواز پرستوها در آسمان گفته شد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب